دست دستی
تازه یاد گرفتی دست دستی کنی تا صدای دست میاد یا میبینی یه نفر دست میزنه تو هم شروع می کنی به دست زدن وجیغ کشیدن خیلی خوشحالم وقتی روز به روز بزرگ شدنت و کارای بامزه تو میبینیم احساس خیلی خوبی بهم دست میده که نمی تونم توصیفش کنم ...
نویسنده :
کیمیا
15:13
شیرین کاری
خانوم خانوما چند وقت پیش برده بودمت حموم گذاشتته بودمت تو وان داشتی بازی می کردی که یه هو دیدم خم شدی و سرتو کردی تو اب و داری از اب وان میخوری فهمیدیم که خیلی تشنت شده عزیز دلم انقدر بهت خندیدم که وقتی دیدمت با تعجب فقط داشتی نگام میکردی ...
نویسنده :
کیمیا
15:04
سفر نامه
دختر گلم میخوام سفرنامتو بنویسم اولش که راه افتادیم رفتیم اراک همش خواب بودی که دیگه نزدیثک به یه ساعت بود که میخواستیم برسیم بیدار شدی کلی هم خندیدی و شاد بودی انگار فهمیده بودی داریم میریم یه جایی فدات شم دیگه لباسای بیرونتو شناختی تا میارم تنت کنم انقدر ذوق می کنی که خدا میدونه ، تو ماشین همش میخواستی فلشو از ضبط ماشین بیاری بیرون دوست داشتی ببینی چیه که بابا هم نمیذاشت و به من می گفت که نگهت دارم چون که حواسشو پرت می کردی که البته اخرشم وقتی بابا حواسش نبود فلشو در اوردی بعدش رفتی سراغ دنده وخلاصه انقدر خودتو خسته کردی که تا برسیم خونه خاله مرضی خواب بودی ،روز اول تا بعد از ظهر خونه ی خاله مرضی بودیم بودیم بعدش اومدیم خونه...
نویسنده :
کیمیا
14:54